سفارش تبلیغ
صبا ویژن






خستگی هایم را کسی درک نکرد.


یک خانه مملو از هیچ
با سه صندلی
یکی‌ برای خودم،یکی‌ برای کسی‌ که رفت!
و یکی‌ هم برای کسی‌که یکروز می‌‌آید!!
سیگار نمی‌‌کشم اما درد زیاد...
سینه درد هم دارم شدید
سرم هم درد می‌کند برای ناز کردن کسی‌!
روزی چند وعده غذا میخورم
غصّه،عصبانیت و گه گاهی‌
حرص نیامدنش را..!
سیرم،زیرا روزی چند وعده
گول میخورم...!
تا دلت هم بخواهد کتاب دارم
چیده شده در کنج قفسه ی سینه ام
شاید اینطور جایشان امن تر باشد!
بعضی‌ چیز‌ها را که نمی گویند
اما من می‌گویم.
ورزش هم می‌کنم
به دنبال لقمه‌ای نان حلال
و ذره‌ای آبرو و
شرف
شنا را هم دوست دارم
هر روز شنا می‌کنم در
خاطرات یاد یار
انضباط خاصی‌ بر زندگی‌‌ام
حاکم........
نه!!!
عذر میخوام هیچ حاکمی حکومت
نمیکند الا تنهایی‌ ام
که آن هم یک روز با آمدنت
شکست می‌‌خورد!
هرج و مرج هم نیست در
دنیای من
اتفاقاً واژه‌ها به آرامی صف
میکشند برای نگاشته شدن بر روی
کاغذم
از همه چیز مینویسم
گریه هم می‌کنم برای همه
کس،همه جا!
بعضی‌ وقت‌ها هم گرانی را دوست دارم
تا سنگ و گنجشک مفت به دست
نیاید
ارزانی‌ هم خوب هست
مثلا مهربانی و سادگی‌
راستی‌
من با چشم‌های باز گریه می‌کنم
تا شاید آن کسی‌ را که روز
بارانی گمش کردم
یکروز در روز بارانی
پیدایش کنم.
* دوباره دچار تناسخ باورهایم شدم.
* راستی میدانستی من تنها تورا نه که همه آنهایی که دوستم دارند را نیز
دوست دارم...!

چقدر سخت هست که از خوردن جرعه ای وودکا لذت ببری
و گاه از سفر به تنهایی با گروه های گردشگری که هیچ کس را نمیشناسی و مثل همیشه در
خانه ات که به حجم خودت ودلتنگی هایت تنها هستی زندگی کنی و باز قلیانی به پا کنی و
نوایی دل انگیز گاه به کافه بروی و تنهایی برای خودت قهوه و قلیان سفارش دهی و ساعتا تنهایی
به انسانها بنگری و بنویسی و هی قلیان بکشی،گاه دوست داری لذت ببری از آغوشی گرم که دوست داری سخت فشارش دهی درون گرمای وجودت و لذت آغوشش را زیر زبان دلت مدتها نگه داری،زیرا آنقدر لذت بخش هست که نمیتوانی با چیزی عوضش کنی،برای من نیز چون نامش شیرین بود...این نیز بماند.


نوشته شده در سه شنبه 91/2/5ساعت 12:4 عصر توسط مرجان جان نظرات ( ) | |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت